سرنوشت

 

یه روزی دلم می خواست
توی این شهر شلوغ پر تنش
تو باشی آرامشم
شبا با صدای تو بخوابم و صُبحا با سلام تو بیدار بشم
یه روزی دلم می خواست تو تمام کافه های شهرمون با تو سلفی بگیرم
تو بگی چقد منو دوستم داری بت بگم خیلی واست بمیرم
لحظه لحظه روز و شب قشنگ بودن همونا شدن یه حس لعنتی
من چقد از حال دل نوشتم و آخرش کشیدی روش یه خط خطی

تعجبی نداره که عجیبه رفتارم
بد شدم با اونی که
خیلی دوسش دارم
تعجبی نداره که رفتی تو از پیشم
بهترین عشقای دنیا
آخرش یه خاطره میشن

 

محو تاریکی شدن چشمای من ساعت و عقربه دل مُرده شدن
دل دیگه این روزا بی محبته خاطراتم دیگه خط خورده شدن
یه نفر دلش یهو هوایی شد یه لگد زد زیر عشق و عاشقی
از نقاب و بازیاش که خسته شد تنها موندش تو جهان واقعی
من یه روز دلم می خواست حس بین قلب ما عوض نشه
فکر نمی‌کردم یه‌ روز اون که من عاشقشم عوض بشه

 

تعجبی نداره که عجیبه رفتارم
بد شدم با اونی که
خیلی دوسش دارم
تعجبی نداره که رفتی تو از پیشم
بهترین عشقای دنیا
آخرش یه خاطره میشن

رسول مهربان

 

 

 

https://www.academytaraneh.com/117842کپی شد!
14

درباره‌ی رسول مهربان

رسول مهربان هستم متولد 1369 از سالِ 1384به هنرِ شعر و ترانه علاقه مند شدم اولین شعرم را در پائیزِ سالِ 1386سرودم ودر حالِ حاضر بصورت حرفه ای و جدی این هنر را دنبال میکنم. شما عزیزان میتوانید سروده های من را در سایتهای شعر ایران و‌شعر نو دنبال کنید همچنین برای آشنایی بیشتر با نوشته های بنده به صفحه اینستاگرام مراجعه کنید. instagram/rasolmehraban_org