معجزه باران
و خدا خواست که تو مال دل من بشوی
کعبه حاجت و آمال دل من بشوی
بکُشد ناز نگاه تو مرا شب تا صبح
مست گردم ز شراب قدح لب تا صبح
آه از حال دلم بی خبران حیرانند
چشمهای تو مرا یک تنه می میرانند
ای فدای نفست ، معجزه بارانم کن
کافرم ، بوسه بده ، دعوتِ ایمانم کن
جان من! خرمن موهای مرا چنگ بزن
با لبت کالی لبهای مرا رنگ بزن
من به دستان پر از مهر تو عادت دارم
به خم زلف تو احساس حسادت دارم
مونس و همدم شبهای پریشانی من
خواهشا بوسه بزن گاه به پیشانی من
همه شب سیر از آن تنگی آغوشم کن
بکُش اول تو مرا ، بعد فراموشم کن