سرگیجه

“سرگیجه”
یه جور حرف میزنی از عشق
آدم از غصه می‌میره
یه جورایی که دنیا هم
دیگه سرگیجه می‌گیره
من از مهر و وفا می‌گم
تو عشقو با چی می‌سنجی
تو ظاهر بینی، اینو من
تا میگم، زود می‌رنجی
می‌گی با هم نمی‌خونیم
شیرین قصه‌ها تلخه
اما تو باور فرهاد
همیشه چرخ می‌چرخه
یه روزی عاشقم می‌شی
می‌گی ما سهم هم بودیم
می‌‌گی این کار تقدیره
اگه تو عشق کم بودیم
همه کوتاهیاتو باز
می‌ندازی گردن دنیا
می‌پرسم چند چندی تو
دوباره می‌کنی حاشا
می‌گی با هم نمی‌خونیم
شیرین قصه‌ها تلخه
اما تو باور فرهاد
همیشه چرخ می‌چرخه
خیالت آدم قبلم
که با خنده‌ت دلم می‌ره
خیالت تو بری، بازم
دلم، دلشوره می‌گیره
شاید شیرین شدی، اما
تیر چشمات خطا رفته
تو سینه‌م حس و حالی نیس
فرهاد قصه‌ها رفته

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/117617کپی شد!
6