تقدیر

می‌خورد باران به سقف خاطرات دور

نه چندان دیر

می‌نشاند کنج هم دیروز و فردا را

گلِ تقدیر

گوییا در خاطراتم

یا که خوابی کهنه شد تعبیر

گو در این مدت

گذشت از خاطرت هرگز؛ بهَم آییم؟!

وَه که عطرت پُر، چو نزدیکی

راستی

تو پاداش کدامین کار نیکی؟!

کاین چنین محو صدایت

چهره‌ام در چشم تو تصویر در تصویر

می‌نشاند کنج هم دیروز و فردا را گل تقدیر

کوف

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

درباره‌ی حسین زارع

من حسینم زارع (تخلص:کوف) متولد بیست و نهم بهمن شصت و نه در تهران مهندسی کامپیوتر خوندم، کت و شلوار میفروشم و شعر مینویسم بعض وقتا نقاشی میکنم خیلی فیلم میبینم و عاشق تئاترم درسته که مسیر تحصیل و کارم خیلی خشک‌تر از روح هنره اما خب هنر هیچ‌وقت در من کمرنگ هم نشد بلکه بیشتر و قشنگتر و پر‌رنگتر هم شده و از این بابت خرسندم