مرگ باید به نظر حال مرا خوب کند
مثل یک ماهی از آب برون افتاده
دل من در طلبت طاقتش از کف داده
رفتی از دیده و یادت نشد از سینه برون
کار دل بی تو کشیده ست به اعماق جنون
آدم هر ثانیه می میرد از اندوه فراق
وای بر ما چو نگیریم ز معشوق سراغ
ای فدای نفست جان به ستوه آمده است
هر چه غم بود چرا بعد تو رو آمده است ؟
روز و شب بعد تو من حال عجیبی دارم
بی تو در خانه هم احساس غریبی دارم
تا به کی یاد تو در قلب من آشوب کند؟
مرگ باید به نظر حال مرا خوب کند