سرخورده
نامرد از دنیای من رفتی
رفتی کمی آزادتر باشی
مردانه پای رفتنت ماندم
رفتی که با او شادتر باشی
من آرزو کردم که خوش باشی
حتی اگر نزد رقیبانی
چیز عجیبی نیست جانم ، تو
از عاشقی چیزی نمی دانی
سرخورده ای از عشق نافرجام
عیبی ندارد پیش من برگرد
عشق است و این بالا و پایین ها
عشق است و درد و درد و درد و درد
از سرزمین آروزهایم
قصری برای تو سوا کردم
خوردم همه زخم زبان ها را
تا دردهایت را دوا کردم
دزدانه قسمت کن برای خود
نقاشی پشت نگاهم را
تا اشکهای گونه بنشاند
آتش فشانی های آهم را