حادثه ای دیگر در پاییز
دست خزون
این دلم پر از درده..چاره نیست..باید تحمل کرد سوز پاییز خبر از زمستون سرد میده....
تو روزای غم گرفته
دل من سنگین و خسته
توی این همه هیاهو
بغض م بی صدا شکسته
توی این دل پریشون
ابرای ماتم نشستن
هر طرف که پا میزرام
می بینم راهمو بستن
یه نگاه به راه رفته
روبرو راه نرفته
باد پاییزی و وحشت
آرزوها رو گرفته
تو گذرگاه زمونه
دل من سنگین و خسته
توی این همه هیاهو
بغض م بی صدا شکسته
سوز وسرمای پاییزی
می شینه رو تن زارم
منِ خسته بی تحمل
که ببارم یا نبارم