( قصه ی دو ماهی )
( قصه ی دو ماهی )
منو تو مثل دو ماهی
توی تُنگ آب اسیریم
هر دو خسته از زموونه
هر دومون بهونه گیریم
یه وجب جا خونه مونه
اما از هم دور و بیزار
زندگیمون فیلمیه که
افتاده رو دور تکرار
نه با هم خوب و صمیمی
نه میشه از هم جدا شیم
تنها راه رفتن از تُنگ
اینه که ما مرده باشیم
تُنگ ماهی لب طاقچه
اونور پنجره روده
شبا از اینهمه حسرت
چشامون سرخ و کبوده
ما که آخرش میمیریم
بیا دل بزن به دریا
بیا بپریم از این تنگ
تا تموم شه قصه ی ما
شاید اونجوری که میگن
تهه این قصه سیاهه
شاید این کار منو تو
رفتن از چاله به جاهه
شایدم چشممون اونور
توی یه رودخونه وا شه
میتونه سهم منو تو
آخرش آزادی باشه
زنده میمونیم.. میمیریم؟
نمیدونم این یه ریسکه
نباید توو تُنگ بمونیم
اسم این زندگی نیس که !
شاعر :
( عباس مقدم )