... «تکدرختی»
که به خاک افتاده است...
«خــٰاکِ کــوزه»
شاید این «کوزه» که این گوشه،کناری بوده است
«خــاکِ» درگـاهِ یـکـی طُـرّهنــگـاری بـوده اسـت/
یـا بـه تـنـگِ دلِ.. بـشـکـسـتـهی یاری ..لـرزان
کـه در ایـن بـاغ پـی قولوقراری بـوده است/
«بوسههایی» است به رویای یکی، «سرمهبهچشم»
«حـسـرت بـوسـه» بـه پیـشانی یـاری بـوده است/
خـونِ دلهـای یکی عاشـق دلخون، شایـد
اشک چشمی به رخ عاشق زاری بوده است/
یا غباری که نشسته است کنون بر تن او
تـنِ آویـختـه بر چـوبـهی داری بوده است/
رازهـایی بس که نمـیگفـت، چـو لـب تـر مـیکـرد!
حیف سیراب.. در این قافیه_مرگ آسوده است!/
برگ سبز «تکدرختی».. که به خاک افتاده است
روزگـاری کـه در این بـاغ بـهـاری بوده اسـت /
از این نویسنده بیشتر بخوانید: