وقتی نگات میکنم، وقتی پا پس میکشم
وقتی یبار دیگه، دو تا قفس میکشم
وقتی توو تنهایی درارو میبندم، اینو نمیفهمم چرا نفس میکشم
چه عشق گیرایی، چه روز و شب هایی
پابند تو بودم، توو صحن تنهایی
آب رو آتیشن، خنده ی رو لبهات
بزار که گم باشم تو حرمت چشمات
چشای تو مثل، خورشید و منظومه
وقت غروب تو، یه دنیا محکومه
از همه پنهونه از تو که پنهون نیست
اشک توی چشمام، که مثل بارون نیست.
از این نویسنده بیشتر بخوانید: