جوجه اردک زشت
( جوجه اُردکِ زشت )
من به عکسات نگاه میکردم
و برات عاشقانه میگفتم
عقل..میگفت: غیر ممکنه که
دل ببندی و من نمی شنُفتَم
آخ که به هر کدوم از این عکسا
چه شبا تا سحر نگا کردم
جوری که هیچکی نشنوه..آروم
توو دلم اسمتو صدا کردم !
آره من آدم بدی هستم
کار من نیست..غیره حرّافی
دل سپردن به آرزوی محال
صبح تا شب..فقط خیالبافی
تو.کجا من کجا..کنار هم
اِسممونو نمیشه حتی نوشت
تو درست مثل سیندرلایی
من شبیهم به جوجه اردکِ زشت!
سهمم از آرزوی داشتنِ تو
شد همین چشمهای شب بیدار
شد همین لحظه های بیتابی
شد همین مصرفِ زیاد سیگار
من توو زندونِ عشقِ تو شادم
پس اسیرت رو بی قفس نگذار
اِسمِ این عشقُ.. هر چی میذاری
اسم اونو..فقط هوس نگذار!
این تَوَهّم باید یه روز آخر
دست برداره از سرم اما
مگه میشه ببینه سیب و ولی
بیخیالش بشه..بره حوّا ؟
من برات شعر مینویسم باز
با سکوتت شروعِ غم میشی
دلِ خاک بر سرم..امیدواره
که تو یک روز عاشقم میشی!
اینکه یک روزی اون دل سنگت
ممکنه نرم شه بلرزه برام
تهه این قصه جز جدایی نیست
من میمونم با غصه هام با غمام
تو بزرگی شبیه خورشیدی
گرم و مشغول نور پاشیدن
من ولی.. تکه ابر ناچیزی
که شده زندگیش.. باریدن !
لایق عشق تو ..نبودم من
رد شدم ..حالا از خطِ قرمز
دیگه حرفی برای گفتن نیست
غیر اینکه بگم خدا حافظ
شاعر :
عباس مقدم