گهگاهی دوخط شعری که گویای همه چیز است و خود ناچیز... وای بر من، گر تو آن گمکردهام باشی...
۳ دوبیتی…
۱) «ظاهر و باطن»
/یک نکته بگوییم کـه در «ظاهر عشق» است
تکواژهی همقافیهی «عشق»، «دمشق» است
«هستی» ز شـکوه و کـرم «باطن عشق» است
این.. گردشِ افلاک.. به «دور سرِ عشق» است!/
۲) «خواب و بیدار»
/در هـستی او نشانهها، گه، ریز استَ
اینیک.. دونشانهای.. شگفتانگیز است
«خواب» است نشان «مرگ و ابعاد دگر»
«بیـدار شدن» نـشان «رستـاخیز» است!/
۳) «چه حاصل؟!»
/ادب، دیوار، اگر؛ مایل… چه حاصل؟!
هــزاران تـیرک حـائـل… چهحاصل؟!
دعــا کــن تــا ابـــد بــاران بـبـارد!
ولی بر دشت بیحاصل… چهحاصل؟!/
TaKdErAkHt
منبع