فردا
رقص ماهی توو دل تنک بلور
چشمای خسته که وامونده به زور
لحظه ها توو فکر فردا شدن و
تن تُرد پیچکا بسته به نور
.
باشکوهِ شب ستاره روشنه
حتی قلبِ روی دیوار میزنه
حس دلتنگی واسه شب پره ها
قصه ی مستی و مهتاب و منه
.
می پره پلکای من نیمه شبا
وقتی یاد تو می افتم بی هوا
یاد دلتنگی چشمای تو و
تن خیس من و عطر پیچکا
.
“”از خیالم تو که بیرون نمیری
بگو بی من زیر بارون نمیری””
این ترانه واسه عاشق شدنت
بگو از ترانه هامون نمیری
.
من دلم با یه ترانه شده تنگ
مست بارونم و حرفای قشنگ
ذره ذره لحظه ها رو می برند
از رو پرده ها داره می پره رنگ
.
بیا و عشقُ سر خونه بکوب
بیار عشقُ باهمون روزای خوب
قد سایه های شهر تنگه دلم
سایه ها بلند ترند وقت غروب
.
بیا از طلوع صبح قصه بگو
مثل شب توو فکر فردا شدنم
من توو فکر خوب عاشق شدن و
از توو پیله ی خودم وا شدنم
.
رقص ماهی توو دل تنک بلور
چشمای خسته که وا مونده به زور
تویی که موندی هنوز رو تنِ شعر
من و این خاطره های جور واجور