قهوه تلخ خداحافظیت
قهوه تلخ خداحافظیت فال نداشت
نحوه تلخ خداحافظیت فال نداشت مذهب سرد دلت کعبه آمال نداشت
“قهوه ی تلخ خداحافظی ات فال نداشت
مذهب سرد دلت ڪعبه ی آمال نداشت
آخرین بیت غزلهای زمستان و دلت
خبر از خستگی و گریه و احوال نداشت
آسمان زیر پر وبال نگاهت خوش بود
ترسی از همهمه و پنجه ی هر دال نداشت
بی سبب نیست ڪه در غربت شب میخندی
میوه ی باغ دلت خاطره ی ڪال نداشت
مینهی پا به سر خاطره هایت امـــــــروز
پیشترها قدمت اینهمه پامــــــال نداشت
بس ڪه رنجاندی و رنجیدم از این بازی تلخ
دل خزید از غم تو گوشه ای و حال نداشت
خواب دیدم ڪه دلم شوق پریدن دارد
خواست تا پر بڪشد سوی تو و بال نداشت”