زن نیستی
ترانه ترانه…دوخط بغض و آه
بذار اسم ِ تو چشممو تَر کنه
بهونه تراشیده ذهنم که باز ،
با رویای تو خستگی در کنه
نیاوردمت توی شعرم،بگی
مث اون قدیما هنوز عاشقی
نمیخوام با حرفام اذیت بشی،
دروغی بگی آدم ِ سابقی
برو با دل ِ راحت و بی عذاب
بدهکار ِ دنیای من نیستی
غریبه س برات جنس ِ دیوونگیم
عزیزدلم، آخه زن نیستی
به قول تو ،این پازل ِ لعنتی
همه چیزو میگیره کامل بشه
بذار این وسط من بسوزم به پات
ولی آرزوی تو حاصل بشه
میگفتی بده حال ِ دنیای ما
کسی فکر ِ حال ِ کس ِ دیگه نیست
پراز بغض و نفرت شدن آدما،
دیگه هیچ کسی،اونی که میگه نیست
کشوندم تورو توو ترانه،بگم:
هنوز میشه دلبسته ی شعر شد
بُرید از همه آدما و فقط،
پریشون و پیوسته ی شعر شد
هنوز میشه دلبسته ی شعر شد،
دلارو دل ِ بهتری میکنه
ببین توی این شعر،پاییز ِ زرد
چه جوری برام مادری میکنه
سرم روی زانوی پاییزه و/
خداحافظ ُ مینویسم برات
برو،
خنده هام نذر ِحال ِ دلت!
بذار این وسط من بسوزم به پات