قایق
نباید بذارم که ابری بشه
هوای چشام با تبِ رفتنت
تموم لباساتوجمع میکنم
باید گم بشه عطرِ مستِ تنت
توحالِ خودم نیستم ،شک نکن
نبودِ تو زخمامو وا میکنه
عبور از یه چیزایی توزندگی
توقلبت چه خونی به پا میکنه
مثِ قایقِ بیقراری که موج
شکسته دلِ چوبیِ بی کَسش
داره بغض میریزه توی گلوم
یه خونابه از تلخیای گسش
تو مغزم شبا بی صدا میگذره
عذابِ شکستای تلخِ دلم
دارم کم میارم تو دنیایی که
فقط بیقراری شده حاصلم
تو بیراهه و اوجِ بی تابیام
داری عشقو از من جدا میکنی
نمی بینی دستی که پس میزنی
نمی بینی زخمی که وا میکنی
توحالِ خودم نیستم ،شک نکن
نبودِ تو زخمامو وا میکنه
عبو از یه چیزایی توزندگی
تو قلبت چه خونی به پا میکنه
..فرخنده تمیمی..
خوشحالم بعد از سالها دوباره برگشتم به جمع آکادمی ..?
☘️این ترانه ی قدیمی که تازه ادیتش کردم. تقدیم به شما
دیدن نظراتتون خوشحالم میکنه…☘️