پارو
من با تو دریایى نمىشم
این ساحلو تنها ترِش کن
پارو بزن پارو بزن باز
دریا رو غرقِ “آخرش“ کن
“آخر“ یه جایى دور از این دنیاس
“آخر“ همین حالا میونِ ماس
گفتى که پاى رفتنت بستهس
پارو بزن پارو بزن باز
از خاطراتت تا فروپاشى
از نا امیدى تا فراموشى
من خواب مىبینم که برگشتى
تو خواب من دستامو مىپوشى
…
سیارهمون برعکس مىشه
من روى دستام راه مىرم
هر رفتنى برگشتنى نیس
برگشتنت رو جشن مى گیرم
پارو زدى پارو زدى تا
تنهاترین جاى فراموشى
رو خاطراتت خواب مىریزى
از اسم من، تاریخ مىدوشى
من آدمِ قبل از رسیدن هام
دستام، ازدسته ى در، دوره
راهى به آینده ت ندارم
فرداى من یه زخمِ ناجوره
من آدمِ ماقبلِ دریاها
من با گذشته ها یکى مىشم
از این به بعدِتو نمى شناسم
از این به بعد، شبیهِ کى مىشم؟!
…
سیارهمون برعکس مىشه
پارو رو از دست تو مىگیرم
حافظهتو مىدى به ماهىها
همراه تو مرگمو مىمیرم
…
من خواب مىبینم که برگشتى
انگار بیدارم ولى دورم
دستامو مىگیرى، حواسم کو؟
مىبینم اینجایى ولى کورم
یخ مى زنى میون بازوهام
اشکاى من قندیل مىبنده
اشکاى تو، چشمامو مىشوره
مىخندم و لبم نمىخنده…
من با تو دریایى نمىشم
من آدم ماقبلِ دریاهام
حافظهتو بسپُر به ماهىها
پارو چه فرقى داره با دستام؟!
Instagram: fatememahasen