باران زیبا

بارون

.....

نگاه و لبخندِ یار
میچسبه زیر بارون
توو یک مسیر هموار
توی دل خیابون

 

از عمق جون ها کنی
بخار روی شیشه
چه صحنه زیبایی
از نفس تو میشه

 

بارون صدات قشنگه
موسیقی ِ خدایی
بالا میگیره صدات
چقد تو اشنایی

 

قدم زدن تو هوات
یه حال بی نظیره
دلم میون خونه
به عشقت پر می گیره

 

دلم میخواد که دستام
لبریز بارون باشن
رو پنجره زمستون
قطره ها مهمون باشن

 

دل که می گیره گوشم
غرق این آوا بشه
تو اوج دلتنگیام
یه بارونم جا بشه

.

https://www.academytaraneh.com/114412کپی شد!
608
۱۳
۱
۱

  • امیررضا سلام خانم دهقان نظرات م با نظرات آقای رضاوند منطبق ه. و گفتنی ها رو ایشون گفتند. بعد از نوشتن ترانه، اولین منتقد ترانه تون، خودتون باشید در این صورت مسیر پیشترفتتون سریع تر میشه و همش به دنبال ویرایش و صیقل دادن کارتون خواهید بود. موفق باشید
  • مصطفی رضاوند سلام خانم کارت خوب شرو کردی اما ...مثلا این بند از ترانتون یعنی چی بارون صدات قشنگه موسیقی ِ خدایی بالا میگیره صدات چقد تو اشنایی یا مثلا اینجا دلم میخواد که دستام لبریز بارون باشن رو پنجره زمستون قطره ها مهمون باشن ببینید کارتون رو فدای درآوردن قافیه نکنید به هر ضرب و زوری چون هم مصنوعی میشه هم بی معنا این بند از ترانتون قشنگه نگاه و لبخندِ یار میچسبه زیر بارون توو یک مسیر هموار توی دل خیابون موفق باشی
    • شکوفه دهقان سلام ممنونم از حضورتون موسیقی خدا واقعا شخصا احساس میکنم صدای بارون یکی از زیباترین صداها و موسیقی های ارامش بخش هست، اینجا حقیقتا بخاطر قافیه نبوده ولی این رو القا کرده بنظر، اما لبریز بارون شدن بارها شده ادم از شوق دستش رو زیر بارون بگیره حالا من خیلی مسقیم نگفتم و این هم حالا یا ضعف به حساب میاد یا قوت نظرات مختلفه و کلا هرکسی ممکنه از یک ترانه، شعر... یه برداشت متفاوتی داشته باشه ممنونم از وقتی که گذاشتید و به ترانه م سر زدید
  • ali.amirazodi سلام و ادب سرکار خانم دهقان . ترانه ی قشنگی بود ؛ پراحساس و دارای تصویرسازی های جالب. برای پیشرفت کارهای بعدی به نقد های جناب مقدم هم توجه بفرمایید . براتون آرزوی موفقیت و سربلندی دارم
    • سپيده رحمت خواه سلام و احترام... در مورد نقد آقاى عباسى كه گفتن تو خيابون هموار شيشه كجا بود هم نظرم، شايد اگر قبلش درباره ماشين و شيشه ماشين حرف زده بودى ملموس تر بود/ چه صحنه زيبايى از نفست خلق ميشه، بهتره بنظرم البته همينى هم كه نوشتى قابل درك و ملموسه/اون قسمت رو پنجره قطره ها رو هم جناب عباسى قشنگ عوض كردن...ولى در كل تو اين روزاى سرد ترانت به من چسبيد... موفق باشى?
      • شکوفه دهقان سلام ممنون از حضورت و نظر ارزشمندت ترانه یه مقدار لطیف بود یه جورایی حضور ماشین یکم حالشو بنظرم تغییر میداد و کلا از دل یک پنجره نگاه کردم ابنجور شد مرسی که هستی و وقت میذاری صمیمانه ممنونم
    • شکوفه دهقان سلام سپاس از حضور شما بله حتما ان شالله استفاده کنیم از این نکات
  • عليرضا عباسي سلام خانم دهقان عزیز/ شروع خوبی داشت / از عمق جون ها کنی / اگه اشتباه نکنم اولین بار تصویر ها کردن رو شیشه رو از محمدعلی بهمنی شنیدم / اما شما به درستی ازش استفاده نکردید /در ضمن شما تو خیابونید یه خیابون هموار کدوم شیشه ؟بهش اشاره نکردید/ازنفس تو میشه چی؟/این روایت بین خونه و خیابون اتفاق افتاده که به خوبی بهش نپرداختید/باروون صدات قشنگه اگه صدای باروون رو مثلن به صدای یار تشبیه کرده بودید برام ملموس تر بود/رو پنجره ... اون قسمت زمستون هیچ کارکردی نداره / مثلن میتونستید به این صورت بنویسید/ رو پنجره قطره ها یه عمری مهمون باشن/و پایان کارهم تموم کننده نبود/براتون بهترین هارو آرزو دارم.
    • شکوفه دهقان سلام ابتدا ممنون از حضورتون واز وقت ارزشمندی که میذارید و هر انچه رو که میدونید می گین متاسفانه من شعر اقای بهمنی رو نخوندم تصور ذهنی ازش ندارم درست میفرمایید من بیشتر از این که روایتم خیابون باشه از دل یک پنجره و یک خیال بود وتصاویری که ممکنه ذهن ادم تداعی بشه و مرور شن و ازداخل بیرون رو دید وبهش بال و پر داد و شاید بخشی از ترانه پیش خودم جامونده که نیمه کاره به نظر میاد وترانه یه مقداری بداهه بود و خودم هم بین شیشه و بند اول شک داشتم اما دیگه ویرایش نکردم و به قولی بخشیش پیشم جا موند خیلی ممنون که وقت میذارید و دانسته هاتون رو به اشتراک میذارید
      • عليرضا عباسي تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب بدیناسن خوابها را با تو زیبا می کنم هر شب تبی این گاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه چه آتشها که در این کوه برپا می کنم هر شب تماشایی است پیچ و تاب آتش ها …. خوشا بر من که پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو که این یخ کرده را از بیکسی ها می کنم هرشب تمام سایه ها را می کشم بر روزن مهتاب حضورم را ز چشم شهر حاشا می کنم هر شب دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟ که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هر شب / محمد علی بهمنی
      • عليرضا عباسي تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب بدین سان خواب ها را با تو زیبا می کنم هر شب تبی این کاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه چه آتش ها که در این کوه برپا می کنم هر شب تماشایی است پیچ و تاب آتش ها... خوشا بر من که پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب چنان دستم تهی گردیده از گرمای دستانت که این یخ کرده را از بی کسی «ها» می کنم هر شب تمام سایه ها را می کشم بر روزن مهتاب حضورم را ز چشم شهر حاشا می کنم هرشب دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هر شب محمد علی بهمنی
    • شکوفه دهقان سلام ممنون از گذاشتن شعر اقای بهمنی