آینه ی کوچک
یک آینه ی کوچک، همراه خودت داری
یک آینه ی کوچک، همراه خودت داری
یکبار نگاهش کن، چَشمان تو سگ دارد
یک آینه ی کوچک، همراه خودت داری
یکبار نگاهش کن، چَشمان تو سگ دارد
آن آینه را حالا، یک جور دگر بنگر
در آینه از چشمت، صد گوله نمک بارد
در، صحبت خود بودی، خود بودی و آیینه
من بودم و آن صحنه، زیبا رخ مه گونه
در جنگل موهایت، شب بود و فقط شب بود
در آینه میدیدم ، مو یی که مرتب بود
در صحبت خود از عشق، سرخ میشدی چون آتش
من مدعی ه این حرف، آن آینه اثباتش
برگرد و نگاهم کن، اعجوبه ی زیبایی
در مرجع دنیایم ،معروفی به زیبایی
در علم جهان بینی، تو نقض قوانینی
من پیش توام اما، انگار که نمیبینی….
……………………………………………
کار به طور کامل ویرایش نشده و حتی قسمت هایی باید اضافه بشه.ممنون در حین خواندن، تحمل کردید….