یه وقتا
یه وقتا
.....
حس می کنم که قلب من
پر شده و جا نداره
مثلِ یه کوه پر از مذاب
دلتنگی میخواد بباره
یه وقتا گوشه ی چِشَم
میچکه روی پیرهنم
آستین من همدممه!
شده یه تیکه از تنم
یه وقتا بغضِ تو گلو
راه نفس رو می بره
یه وقت هوای داغیه
رو صورتت هی بُخوره
یه وقت میشینه روبروت
دلت رو درجا می بَره
یه وقت شبیه معجزه
تو رو به هرجا می بَره
یه وقتا درد میشه میاد
رو تن و… تا مریض بشی
خوبیه غصه اینجاشه!
شاید یه روز عزیز بشی
گاهی یه خواب خوشه که
واسه تو تعبیر نداره
اونقدر خسته ای واست
ذره ای تاثیر نداره
کاشکی می شد حالِ خراب
با نفس تو خوب بشه
این دل و دیوونگیاش ..
نپرس نگو دیگه چشه!