کفشهای پاشنه بلند
حتی با کفشهای پاشنه بلند تو هم
قَدَّم به خودم نمیرسد!
تا توی گوش خودم بزنم!
این حجم از انفرادی
چگونه در کمد لباسهایت پرسه بزند
وقتی با باز کردن هر در، هر کشو
عطر مونثت در هوا معلق میماند؟!
این خانه مثل من
در تعلیقی ابد خورده انفرادی میکشد
نه انگار که اکسیژن
در ریههایم در رفت و آمد است
نه انگار که من
حجمی از فضایش را به اشغالِ این تنِ
تا همین چند روزِ پیش۷۰ کیلویی، درآوردهام
که هر بعد از ظهر با کفشهای تو
بر شانهی فرشهای ترکمنش پریشان میتازد
تا در لابهلای کتابخانه
با “عقاید یک دلقک” دست و پنجه نرم کند
نه انگار که “من”
تا قبل از تو، اول شخص مفردی بود
مستقل از زمان و مکان
و افعال را به طرز خودخواهانهای
به نفع خودش مصادره میکرد
و الان
تمام ماضیهایش خیلی بعید
حال نزارش استمراری
و آیندهاش خیلی دور شده است
این خانه
بی تو، مرا به حساب نمیآورد
و لهجهی گریههایم را نمیشناسد
دستم نه فقط از تو
که از خودم هم کوتاهتر شده است
و حتی با کفشهای پاشنه بلند تو
قَدَّم نمیرسد
که توی گوشم خودم بزنم، رفتنت را.
#مهدی_دمیزاده
#مهدیدمیزاده
پ.ن: عقاید یک دلقک اثر هاینریش بِل
کانال تلگرام اشعار و نوشته ها:
https://t.me/MehdiDamizadeh