ترانه دام و بلا

ترانه دام و بلا

سر گشته و مجنون و پریشان توام تا کی بخورم غم عمریست تمنای رسیدن به تو دارم سردار ستم

سر گشته و مجنون و پریشان توام
تا کی بخورم غم
عمریست تمنای رسیدن به تو دارم
سردار ستم
در جنگ نگاهی  به تو مغلوب شدم
تسلیم و شما
پا بند بزن هی مکشان هر طرفی
تندیس جفا
ای وای از این حال من دل بیمار من ای وای چه حالی
من در طلب کوی تو  خم ابروی تو مجنون شده ام در این حوالی

هرجا که روی پشت سرت می آیم
تو آن منی
با گوشه ی چشمت نظری کن تو به ما
تو جآن منی
این چشم ندیدست امیری چو شما
این دام و بلا
خود خواسته ام تا که گرفتار شوم
بی چون وچرا
ای وای از این حال من دل بیمار من ای وای چه حالی
من در طلب کوی تو  خم ابروی تو مجنون شده ام در این حوالی

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/114133کپی شد!
355
۲