شال
تا شالت از روی سرت افتاد
دنیا یه لحظه رو سرم چرخید
اسمم یه لحظه رفت از یادم
چشمام سیاهی رفت دلم لرزید
تا شالت از روی سرت افتاد
من مرگ و با چشم خودم دیدم
موهات و پشت گوش میندازی
من از جهان بی تو ترسیدم
چشمات تا تو چشم من وا شد
حسم شبیه مرگ مبهم بود
من داغ بودم تازه فهمیدم
من تازه فهمیدم چه مرگم بود
تا پاتو رو اون پات میندازی
دنیام کنارت زیر و رو میشه
موهات و مش کردی نفهمیدی
دلشوره هام تازه شروع میشه
دل بستگی چیز عجیبی بود
وابستگی آخر شکستم داد
من داغ بودم تازه فهمیدم
چشمای مشکیت کار دستم داد
من عاشقت بودم،نبودم ؟
از اولم فهمیده بودی
من زود باور بودم اما
تو گرگ بارون دیده بودی