نوروز تکراری – احمد خداداد رهی
نوروز تکراری
سَرِ سفره یِ امسالت همه چی هست
از ماهی گلی تا تخم مرغْ رنگی
من فقط تو رو داشتم سَرِ سُفرَم
تو که رفتی فقط مونده دلتنگی
میگن:با قرصات سر کن نمی دونن
دردِ دلتنگی مُسَکن نداره
دیگه بارون آرزو نیست عادته!
چشمام با غروبِ هر روز می باره
رویِ تپه بودم،دَمِ سالْ تحویل
قلم به دست،نِگام خیره به دور دست…
هم سال و هم فال و هم حالم بده
ولی تا خیالت هست،امیدی هست!
نه ماهیْ دودی و نه کاغذْ رنگی
امسال هیچکُدومِش رنگ و بو نداشت
بی حس شدیم،اشکِمون بیناییُ و
کرونا برامون بویایی نذاشت…
شعرام تلخ شدن از اون روز که بارون
به این قلبِ تنها یِ بیمار می زد
حاجی فیروزَم اگه جایِ من بود
به جایِ طبل و دهل گیتار می زد
زیر آوارِ تنهایی له شدم…
حتی نوروزَمَم روزاش شد تکراری…
بی تو تنها قرارم با غروبه….
اونم فقط به صرفِ گریه زاری…
شعرام تلخ شدن از اون روز که بارون
به این قلب تنهای بیمار می زد
حاجی فیروزم اگه جای من بود
به جای طبل و دهل گیتار می زد
زیر آوار تنهایی له شدم…
حتی نوروزمَم روزاش شد تکراری
بی تو تنها قرارم با غروبه
اونم فقط به صرف گریه زاری
#احمد_خداداد_زهی