چشم آهو
نگار من دوچشمانی ، به سان آهوان دارد
سیه مژگان رعنایی ، به رویش سایبان دارد
سحر از کنج چشمان پری سانش برون خیزد
که گویی در پس چشمش ، ملائک آشیان دارد
حدیث عشق میگوید به غمزه چشم لیلایم
دوچشمش تیر و خود آرش، که دلهارا نشان دارد
به بالای مه بدرش نگاهی کردم و دیدم
هلال ماه شبهارا به ابروی کمان دارد
هر آنچه دیده میبیند ز روی ماه نرگس رو
ز حسنش با همه گوید، چنین است و چنان دارد
شدم مجنون چشمانش ، بگفتم راز هر شعری
که شاعر درد بسیاری ، درون دل نهان دارد