روزای بد
بیا با قلبِ همدیگه
از این تاریخ و این تقویم
از این فصلایِ پژمرده
از این روزای بد ، رد شیم..
چه بی رحم و چه ویرونگر
چه بی حاصل، چه بی رویا
چه بیهوده ، چه دل سنگ و
چه بی ارزش شده دنیا
نه یک رویا ، نه یک لبخند
نه شادی هست؛ نه خوشبختی
به رویِ چهره های ما
نشسته نقشِ سرسختی
زمین دلگیر، زمان دلتنگ
جهان غمگین و بغض آلود
به این اوضاع و این احوال
نباید بی تفاوت بود….
منم مثلِ همه امروز
پر از حرفایِ سر بسته م
پر از خشمَم ، پر از کینه م
پر از فریاد…، “پس هستم.”
بیا با قلبِ همدیگه
از این تاریخ و این تقویم
از این فصلایِ پژمرده
از این روزای بد ، رد شیم….
“محمدمهدی رحمتیان”