ظن
خلیل و مهرو
کاش میشد کمی بلد باشم
تیغه را بر حریم ظَن بزنم
ذاتِ خُنیاگرانه پیشه کنم
قَطعهای با نوای زن بزنم
کاش بودی و مست میکردیم
در سکانس زِنایه مُفسدهها
ضبط تصویر بوسه بر لب تو
گور بابای شهر و مُحصنهها
کاش خواب تو را نمیدیدم
کاش ازاین حقه دست برداری
جُرعهای چای را ضمیمه کنی
یا که فنجان قهوه قاجاری
کاش، اما، ولی، اگر، این بار،
حرف بیربط و حُکمِ دارو بود
عقل انکار و قلب ما اصرار
ماجرا از #خلیل و #مهرو بود