تو بیا شوق شکفتنهای نیلوفر باش
نیمهی فروردین
این شعر در حوالی غروب نیمهی فروردین 98 نوشته شده
با شمام عاشقای خسته دل دیوونه
نگید از نگاه آدمای شهر دل سردین
پاشید از نو بنویسید قصه ی خوبی رو
توو حوالی غروب نیمهی فروردین
وقتی هر خنده دوای درد دلهامون بود
چرا از همدیگه لبخند دریغش کردیم
اگه بیراهه مسیر اشتباه ما بود
به امید هم هنوزم میتونیم برگردیم
هنوزم میشه غم از خونه دل بیرون شه
هنوزم میشه از این تجربهها فرصت ساخت
اونی که تو رو رها کرد با غم تنهایی
به خیال بردن تو بازی رو بدتر باخت
روی دیوارها باید نقش رهایی بزنیم
باید از پنجرهها پر زد و رفت تا دیدار
بوسهی داغ تو بر جان لبم مهمون شه
تکیه های من و آغوش تنت بر دیوار
حبسی از جنس خودم منو اسیرم کرده
واسه پرواز دل من بیا بال و پر باش
توو شب غمزدهی تنهایی این مرداب
تو بیا شوق شکفتنهای نیلوفر باش