کافه
تویِ تنهاییام تو کافه
هِی نگاهم به میزِ دیگه ایه
با خودم میگم عاشقن اما
عشقِ اول یه چیزِ دیگه ایه
آخرِ قصشونو میدونم
اولش خوبه بعد غمگینه
این چشایی که غرقِ خاطره هاس
نوجوونیمو داره می بینه
یادمه کافه های پنهونی
تنها راهِ به هم رسیدن بود
یادمه کافه ها همیشه رفیق
جایِ دلبردن و بریدن بود
خنده هاش ریز ریز و با نمکه
خُب نمک گیر کردنم داره
نمک اون چیزیه که میدونم
دستایِ من همیشه کم داره
مثه من سادگیشو رو کرده
مثه من میگه پاش میمونه
نوجوونیمو خوب یادم هست
دل نده انتخاب با اونه
از یه جایی به بعد میفهمی
پشتِ حرفاش یه عادتِ تلخه
لفظِ شیرینه دوستت دارم
رو زبونش یه عمره می چرخه
با خودم میگم اون نمیتونه
آرزوهاشو جا بزاره بره
گیرم از خیرِ چشمهاش گذشت
خنده هاشو کجا بزاره بره؟
خنده هاش ریز ریز و با نمکه
خُب نمک گیر کردنم داره
نمک اون چیزیه که میدونم
دستای من همیشه کم داره