ناز چشمات
نکنه بری دلم رو تو تنهایی بزاری
نکنه سیر بشی از من تو این آشفته حالی
نکنه دلت گیر باشه به رو خودت نیاری
بهم بگو عزیزم تو هم یه بیقراری
آخ از برق تو چشمات
از اون عشوه و نازات
آخ از قلب شکستهم
از اون عطر نفسهات
بزار دست توی دستم
نشکن عهدی که بستم
قسم به ناز چشمات
از این تنهایی خستهم
هرکی اومد کنارم
قلبم و بازی داده
به هر کی دل سپردم
کارش حقه و دامه
فرق داری تو با همه
بودن باتو رویامه
عشق و ببین عزیزم
شده شعره رو لبهام
بمون تو دنیام که من
بی تو تک و تنهام