ترانه
طنازی
گر شکستی دله من خم به ابرو میار
دل شکستنی ست عزیزم به دلت غصه نیار
اگرم خواهی بدر کن روحم از جان و تنم
شرط دارد,بزن ساز موافق تا جان از کف بدهم
باید رقص کنان
مست کنان
عشوه گرو نازکنان
بدهی جامی بدستم
زهری از دست تو نوشم
مست شوم… شاد شوم
فارغ از غصهی گردون شوم
با نگاه دلفریبی
خندهات عقل برد از سر من
بیخودو مدهوش شوم
بس کن این طنازی شو به مرگم راضی
هستم در بند تو و عاشق این آزادی