اعتراف
اعتراف
((خسته شدي از بحث هاي مسخره ام
خسته شدي از حرف هاي حنجره ام
خسته شدي و باز تحمل ميكني
و من همچنان همان ادم پشت پنجره ام))
پشت پنجره ایستاده فکر میکنم
از هرچه بودم و بودی متنفرم
از اینکه با تمام وجود خواستی مرا
از این همه عاشقانه هات متشکرم
به سردردهای کوچک توی سرم
و تو چه پریشان تا خوب شوم
به مشکل بزرگ توی زندگی ات
و من به فکر بهانه ای که دور شوم
((خسته شدی از بحث های مسخره ام
خسته شدی از حرف های حنجره ام
خسته شدی و باز تحمل میکنی
و من همچنان همان ادم پشت پنجره ام))
من از خودم بدم میاد و از تو هم
که خوبی تو نشان داد من بدم
که اینهمه عمری که هیچ بود
فقط شعر بودمت در هر قدم
و تو همچنان نشسته گوش میدهی
به این ترانه که اعتراف من است
با چشمهایی که پر از بخشش است
و لبخندی که انتهای من است