پیرهن آبی
همیشـــه از نگاهـــت دور بـــودم
همیشــه فکر کردم رو به رومی
عجب عکسی گذاشتی جای عکسم
با اینکه تو هنوزم آرزومـــی
.
یه پیرهن ساده داشتی رنگ آبی
تنت میکردیـــو دنیام قشنگ بود
نشستم توی کافه خیلـــی دلگیر
دلم واسه نگاهت خیلی تنگ بود
.
خیال کردم همیشه توی ذهنم
چه تصویری از این دنیا بسازم
از این جمله داره خندم میگیره
چه جوری باز دوباره بت ببازم
.
حالا سال ها گذشتو از غم تو
که دیگه رنگ موهام فــــرق کرده
کسی غیــر خودم دور و برم نیس
به جز سایه ت که دوره من میگرده
.
خیال لعنتیت بیرون نمیره
ازین فکر و خیال هر شب من
دارم میسوزم از دوریت هنوزم
داره میسوزه بازم توو تب من
.
شریک تک تک دقیقه هامی
رفیق غصه و دردی عزیزم
منم میخوام که عکساتو یجوری
ازین خونه دیگه بیرون بریزم
.
سرم درد میکنه از خاطراتت
یه روزی مرحم دردم تو بودی
عجب عکسی گذاشتی جای عکسم
محاله دیگه برگردم به زودی
.
هنوزم پیرهن آبیت عزیزم
پر از عطر تنت تووی اتاقه
دارم بو میکنم تا وقتی عشقت
توی سینه ام به حد احتراقه
.
#بهزاد_صعنتی
#داریوش_شریفی
#ترانه_سرایی_دو_نفره
#پیرهن_آبی
چهار بیت اول خودم
چهار بیت بعدی اقای بهزاد خان