عشق
ترانه
...
میخوام امشب یه ترانه رو بهت هدیه کنم
اگه بیخواب بمونم به شونههات تکیه کنم
بگم از اون همه روزای خوب با هم بودن
توی تنهایی و غمهات شادی رو دیکته کنم
آره این قصه ی روزگار عجب داستانیه
توی این قصه همش دربهدری تنهاییه
نکنه خسته شدی آی گلکم غصه نخور
تا منو تو باهمیم شبهامونم مهتابیه
میگمت یه وقت نری گم بشی تو ابرای دور
گلا اینجا بمونن بی رفیق و سنگ صبور
آخه تا تو اینجایی دنیای من دنیاس ولی
بی تو از غصه و غم کوچیک میشه مثل یه گور
تا میگی دوست دارم تو آسمونا میپرم
توی رویاهام تورو تا اوج ابرا میبرم
میخوامت همسفرم شی توی این راه دراز
دلبر همیشگیم از ته دل دوست دارم
با توام ستاره ی شبهای تاریک و سیام
توی قصه هم بری تا آخرش باهات میام
اگه میخوای بدونی چقدر برام با ارزشی
تویی جونم تویی عمرم تویی شعر و نفسام
تمام