راه شمال
راه شمال
چقد بی چشات دریا جاش خالیه
توو راه شمالم بدون چشات
نشونی دیگه نیستش از خزر
دارم دورتر میشم از ساحلت
دارم غرق میشم توو بهت سفر
توو راه شمالم همه جاده رو
سکوت غم انگیزی برداشته
مسیری که یک روز رویامو ساخت
ببین چه غمی توو دلم کاشته
وجب به وجب ردّ پای تورو
میشه توی هر منظرش قاب کرد
همینجا رسیدم به دستات که
یخ زندگیمو نگات آب کرد
برام شعر میخوندی از شاملو
واسه هر نگاهت غزل میشدم
تو دست نوازش روو دلتنگیام
منم خستگیتو بغل میشدم
دیگه هیچ چی، اینجا معمولی نیس
گمونم زمستون چن سالیه
چه معلومه نیستی توی زندگیم
چقد بی چشات دریا جاش خالیه!
محمد قاسمی (شاهد)