حلقه
چند وقته رفتی و هنوزم
حلقهات روی میزه عزیزم
بازم نشد طاقت بیارم
این خاطراتُ دور بریزم
چند وقته نیستی اما عطرت
هر روز تو خونه پخش میشه
از یاد بردی اونی رو که
موهات به رنگ زندگیشه
موهاتُ روشن کن تا شاید
بخت من از تاریکی رد شه
مردی که بعد از تو نخندید
خندیدنُ بازم بلد شه
به تنها عکست توی جیبم
به فنجون چایِت مریضم
نیستی ولی میخوام برای
هر جفتمون چایی بریزم
این حلقهای که از تو مونده
چند ماهه تنها دلخوشیمه
تو جاش گذاشتی چون میدونی
تنها سلاحِ خودکشیمه
هرچی که داشتی بردی اما
حلقهات و من جاموندیم از تو
آخر یه کبریت برمیدارم
نابود کنم جامونده هاتُ
آنا جمشیدی