فرودگاه
دیگه آخر خطه، این خونه نیست
نمیتونم این بار ببندم درُ
بهت گفته بودم واسه داشتنم
دوتا راه داری: “بمون” یا “نرو”
اینه وضعمون اول سال نو
واسه عیدمون نقشهها داشتم
تو فک میکنی من اگه جات بودم
تو قلبت همین دردُ میکاشتم؟
نگاتُ به چشمام ندوز، واسه من
تظاهر به دوست داشتنم بدتره
آخه کیُ دیدی که عاشق شه و
یهو از خود عشقشم بگذره؟
فرودگاهی که چوبهی دارَمه
تو برق دو تا چشم تو گم شده
یه جور بیقرارم که حس میکنم
همه زندگیم حرف مردم شده
بگو توی اون غربتِ یخزده
به چی قد این شهر وابستهای؟
چی باعث شده از همه بگذری؟
که حتی میگی از منم خستهای
ببین حال این عاشقی رو که از
همه زندگیش توو یه شب طرد شد
تو طاقت میاری بذاری بری
بهارم [هم] با خواست خودت زرد شد
نگو رفتنت واسهمون بهتره
نمیتونم ایمان بیارم به تو
میگی خیلی زود برمیگردی به من
تو حتی دروغات قشنگه… برو
آنا جمشیدی