وقتی دو بالت را گشودی کفترت بودم
وقتی دو بالت را گشودی کفترت بودم
در وقتِ تنهایی همان بال و پرت بودم
در آسمان،بالایِ کوه،یا در سرِ چشمه
چشمانِ زیبایت، نگاهِ دیگرت بودم
خورشید می بارید،می گشتی کمی اخمو
تنهاترین سایه به بالایِ سرت بودم
قصدم نبود،آتش بگیرم پر بسوزانم
کبریت در دستِ تو شد،من در برت بودم
گفتم مدارا کن کمی با من در این باران
خاموش تر از هر زمان نیلوفرت بودم
خرمایِ چشمانت اگر دارد گسل ای گل
من هم بمی از شهرهایِ کشورت بودم