ربنّا ! آتنا…
ربنّا! آتنا…
به آتناهای بی پناه سرزمینم…
ربنا، آتنا نیامده است
ربنا، آتنا کجا گم شد
جرمش آخر چه بود پروانه
که گرفتار زهر کژدم شد
پارس’ آباد خون به دل شده است
شهر، در داغ و آه می سوزد
آتشی کور شعله ور شده وُ
دختری بی گناه می سوزد
چه سرت آمده است دشت مغان؟
که تورا گوشه گیر می بینم
سبلان ،این نماد غیرت را
این قَدَر سر به زیر می بینم
کوچه کوچه درخت ها زخمی
شاخه شاخه پرنده ها بغضند
بی گمان اتفاقی افتاده
که دراین شهر خنده ها بغضند
برتن ترد شاخه های ترنج
ردّ ِ شلاق باد جا مانده
چشمهای عروسکی معصوم
زیر خروار ِ خاک وا مانده!
به بهاری که هفت سالش بود
بی خبر لشکر ملخ زده است
کنج چشمان نیمه بازش، واااای
ردی از جیغ های یخ زده است…
باز در گوش کوچه های مغان
نوحه های “سلیم “* پیچیده
درمیان صدای باد و اذان
هق هق یا کریم پیچیده
آسمان ضجه میزند ، باران
با زمین درد را یکی کرده
روزگار ، این حرام لقمه ی پست
مرد و نامرد را یکی کرده
مرد و نامردمان عوض شده است
خنده ها ، خنده های مسمومند
خانه ها ،کوچه ها، خیابانها
مدفن بچه های معصومند
ای نهال ِ به خون نشسته ببخش
که تو را ناشکفته گم کردیم
برو از روزگار هرزه ی ما
برنگردی که …بر نمی گردیم
ربنا ، آتنا بهشتی شد
تو بهشتت چقدر جا دارد
فکر صدها بهشت دیگر باش
شهر ما کلی آتنا دارد…!
**************************
*سلیم موذن زاده ی اردبیلی از مداحان نامی ایران
شاعر : فریبا سیدموسوی (رها)
#فریباسیدموسوی_رها
telegram.me/rahaa_musavi