…آوار پر توی قفس
دوباره دس تکون بده
از شیشه ی گنگ قطار
دوباره بغض تلخم و
ببر به مرز انفجار
…
دوباره با یه چمدون
دنیام و با خودت ببر
تف به هجوم جاده ها
لعنت به کفش خیره سر
…
رد می شی از آینده ام و
حال من و بد می کنی
من از جنون می گم برات
باید – نباید می کنی ؟!!
…
چشمات و می بندی به من
شب می شه دنیا سر به سر
رویا مچاله می شه توو
دستای غمگین سفر !
…
حالا که دست آخره
می بازم این بارم به تو
تصمیم کبرات : “رفتنه ”
چیزی نگو … فقط بروو !
…
رد می شی و تقویمت و بی من تصور می کنی
اسمت رو از حافظه ی رویام سانسور می کنی
وقتی به سر رسیده شد تاریخ انقضای من
دنیام و بردار و ببر ، تیر خلاصت رو بزن !
…
وقتی مرورم می کنی
تا شعله خاکستر نشه
قسم بخور که بیخودی
چشمت به یادم تر نشه !
…
از وطنت که قلبمه
بیرون زدی ، کنده بشی
هر جا که جاده ها برن
میخوای پناهنده بشی
…
گذشتن از من واسه تو
اسمش فقط یه “رفتنه ”
آوار پَر توی قفس
سکانس آخر منه !
…
از من که باید رد بشی
تا قتل عام خاطره
ژست شکستگی نگیر
تنها بمونی بهتره !
…
حالا که دست آخره
می بازم این بارم به تو
تصمیم کبرات : ” رفتنه ”
چیزی رو جا نذار…برووو
…
رد می شی و تقویمت و بی من تصور می کنی
اسمت رو از حافظه ی رویام سانسور می کنی
وقتی به سر رسیده شد تاریخ انقضای من
دنیام و بردار و ببر ، تیر خلاصت رو بزن !