شین
یه فانوسِ قدیمی ، تُنگِ ماهی
یه مادر که یه عمرِ چِش ( م ) بِراهه
یه قابِ عکسِ کهنه رویِ دیوار
که هر لحظه تورو یادِش میاره
یه جنگل غرقِ آتیشِ تو قلبِش
ولی یخ کرده و دستاش سردَن ( د )
شنیده بچه شو با دستِ بسته
شنیده زنده زنده خاک کردن ( د )
شما تاریخِ این مرزو دیارید
وطن با نامِتون آغاز میشه
تو خاکی که شما اسطوره هاشید
پسر از کودکی سرباز میشه
شبی که قتلِ عامِ ماهیا بود
شبی که آسمونی هارو کُشتَن ( د )
یه گردان ماهیِ عاشق که رفتن ( د )
به دریا دل زدندو برنگشتن ( د )
هنوزم مادراشون چِش به راهَن ( د )
هنوزم واسَشون لالایی میگن
قسم خوردن به جونِ بچه هاشون
قسم خوردن دیگه دریا نِمیرن ( د )
شما تاریخِ این مرزو دیارید
وطن با نامِتون آغاز میشه
تو خاکی که شما اسطوره هاشید
پسر از کودکی سرباز میشه