در جانم جاریست
از راهی خوش می آیی .از دردی خوش می گویی
با من در هم میریزی .در خونم می آمیزی
در روحم خانه می کنی . من را دیوانه میکنی
در جانم پیله میکنی .من را پروانه میکنی
دستانم را که میکشی .در شب روانه میکنی
در جانم جاریست نگاه خیره ات
در قلبم خالیست جای سینه ات
از ابر چشمهایت عشق من چکید
بر روی گونه های شب دلم خزید
چون بارانی برای من .بی پایانی برای من
آغوشت حرف میزند .از دنیایت برای من
دریای گیسوان تو .موج های بی خیال من
چون بادی میکشد مرا .در دریای زوال من
در جانم جاریست نگاه خیره ات
در قلبم خالیست جای سینه ات
از ابر چشمهایت عشق من چکید
بر روی گونه های شب دلم خزید