سنگ،کاغذ،قیچی
این خونه مدتهاس گرفتار
یه حس و حال سرد و طوفانیس
باید می فهمیدیم از اول به
این رابطه هیچ اعتمادی نیس
یک لحظه غفلت کافی بود تا ما
غرق یه دنیا حسرت و غم شیم
این فاصله کاری باهامون کرد
تا ما یه عمر بازیچه ی هم شیم
**قلبی سنگی،حس و حالی کاغذی/دستی که یه قیچی شد تو این وسط
بایدم همو به بازی بگیریم/توی این رابطه ی دو سر غلط**
هی پشت همدیگه نشستیم و
پشت سر همدیگه بد گفتیم
باید می فهمیدیم که آخر سر
از چشمای همدیگه میفتیم
احساس من تسلیم حرفات شد
حالا که از این رابطه یک عمر
قلبای ما غمگین و سرخورده است
فکر کن کی این وسط مقصر بود
دست خود ما پشت این پرده س!
هر ارتباطی بین ما کات شد…