خوشه های عشق
پشت سر نگاه میکنم
شهر رفته رفته دور میشود
ومن دلم برای راههای مانده
راههای خیس
چه بیقرار میتپد
تا کجا ببینمت
تا کجا به دست آرمت
تا کجا به ناکجا
پشت سر نگاه میکنم
وغربتی عجیب
پشت هر قدم روی جای پای مانده بر تن خاک نم زده هوار میشود
روزهای پیش رو روزهایی که نیستم در این حوالی جنون گرفته
مسافران رهگذر به رد پای رفتنم خیره خیره آه میکشند
و من در آن زمان خسته از تن مسیر
به عشق میرسم
پشت سر نگاه میکنم و
خسته ام از آنچه بود
کاش زندگی رها کند مرا
در میان خوشه های سبز عشقزار
اولین شعر نویی که گفتم امیدوارم خوب شده باشه