پنجره یعنی…
پنجره یعنی یه قاب کوچیک یه عکس رنگی ، از دل بریدن
پنجره یعنی یه عمر نشستن رو به خیابون ، تو رو ندیدن
پنجره یعنی نگاه آخر با چشم خیسم ، رو به قدمهات
پنجره یعنی چشم انتظاری تمام روزا ، واسه تماشات
“چرا نمی خوای ، بفهمی تنهام؟
چرا نباشی ، تا وقتی اینجام؟
چرا نپرسی ، چطوره دنیام؟
درگیر من شو ، ببین چی میخوام”
طاقت میارم بیدار می مونم شاید تو خوابم ، ردشی از اینجا
پنجره یعنی جایی نمیرم شاید نباشم ، ردشی از اینجا
چی میشه بازم برگردی تا من از پشت این قاب ، تورو ببینم
کاری نکن تا با نا امیدی تمام عمرم ، اینجا بشینم
“چرا نمی خوای ، بفهمی تنهام؟
چرا نباشی ، تا وقتی اینجام؟
چرا نپرسی ، چطوره دنیام؟
درگیر من شو ، ببین چی میخوام”