نقد آقای بابک سلیم ساسانی بر ترانه ی خانم میترا جعفری
رفتی وبعد رفتنت
دنیا رورسوا میکنم
تومیری و بعد تومن
عشقت روحاشامیکنم
گم میکنم خود رو ولی
پیش تو پیدا میکنم
تو درکنار اون خوشی
دارم تماشامیکنم!
چشمامو بستم روی تو
شاید فراموشت کنم
اماهنوزم دلخوشم
درگیر آغوشت کنم
دست توی دستاش میری و
چشمام هنوز بی تابته
باور ندارم بعد ازاین
دیدارما تو خوابته
ای وای سخته لعنتی
چشمات و درگیرش نکن
دستات و از دستش بکش
پاهات و زنجیرش نکن
برگرد وحالم رو ببین
اینجا بدون تو منم
قلبم هنوزم میتپه
اما چه سرده بودنم
من بی تومیمونم ولی
این بودن جسم منه
تا بینهایت بعد از این
راه خیالت روشنه
من با خیالت دلخوشم
با یاد روزای قدیم
یاد قرارهایی که شد
دستارو به هیشکی ندیم
با درود
نکته مثبت این ترانه رعایت وزن و قافیه س
هرچند وزن دوری «مفتعلن مفتعلن» بیشتر برای مفاهیم و مضمون های شاد و مثبت به کار میره و مناسب این روایت غم انگیز نیست
خب وزن و قافیه تقریبا بدون اشکال استفاده شده اما تناقض در معنا و روایت، کلیشه ای بودن تفاسیر و تعابیر، عدم پرداخت مناسب و سهل انگاری در زبان از جمله نقاط ضعف این اثر هست
مضمون ها هرچند تکراری باشند اما اگه از دریچه تازه و متفاوتی به اون ها نگاه کنیم باز هم امکان خلق اثری جذاب وجود داره
چیزی که مشخص هست برای این ترانه وقت و دقت و حساسیت زیادی به کار برده نشده
به ترانه سرای محترم توصیه میکنم قبل از منتشر کردن و به نقد گذاشتن اثری خودشون چند بار ویرایش و باز نویسی کنن
پیشرفت زمانی حاصل میشه که ما توانایی تصحیح و برطرف کردن نقاط ضعف خودمون رو پیدا کنیم
اما نقد جزیی تر
“حاشا”
رفتی و بعد رفتنت
دنیا رو رسوا میکنم
تومیری و بعد تومن
عشقت رو حاشا میکنم
معشوق رفته و عاشق عشق اونو انکار میکنه
رسوا کردن دنیا معنای مشخصی رو به ذهن متبادر نمیکنه و تعبیر مناسبی نیست
گم میکنم خود رو ولی
پیش تو پیدا میکنم
تو درکنار اون خوشی
دارم تماشامیکنم!
معشوق رفته چطور خودتون رو در کنار اون پیدا میکنید
شاید فعل مناسب برای این جمله «میکردم» باشه
من خودم رو در کنار تو پیدا میکردم اما حالا رفتی و در کنار اون خوشی
و دارم تماشا میکنم
این ترانه به زبان گفتار نوشته شده
ما در زبان گفتار نمیگیم خود رو گم میکنم بلکه « خودمو گم میکنم » رو به کار میبریم
این استفاده اشتباه باعث آشفتگی زبان میشه
چشمامو بستم روی تو
شاید فراموشت کنم
اماهنوزم دلخوشم
درگیر آغوشت کنم
در بند قبل اشاره شده دارم تماشا میکنم ولی در این بند میگه چشمامو بستم . این مساله به انسجام روایت ضربه میزنه
به جای دلخوش باید واژه ی امیدوارم استفاده میشد تا مفهوم مورد نظر راوی انتقال داده بشه
ترانه سرا در بند اول میگه تو رفتی و من عشقت رو انکار میکنم اما حالا میگه امیدوارم دوباره درگیر آغوشت کنم این تناقض اصلا قبول و تحمل
نیست
نکته مهم اینکه این ضعف عاشق رو که سعی میکنه معشوق خیانتکار رو برگردونبرگردونهغوش خودش درگیر کنه و متاسفانه این مفهوم به ابتذال نزدیک میرسونه
دست توی دستاش میری و
چشمام هنوز بی تابته
باور ندارم بعد ازاین
دیدارما تو خوابته
عاشق عشق معشوق رو انکار کرده ، معشوق هم که با کس دیگه ای رفته پس دلیلی نداره تو خواب دیداری صورت بگیره اگر هم بگیره باید در خواب عاشق باشه
ای وای سخته لعنتی
چشمات و درگیرش نکن
دستات و از دستش بکش
پاهات و زنجیرش نکن
چی سخته؟
باید میگفتن تحملش سخته برام؟
و همچنان تناقض ادامه پیدا میکنه
برگرد وحالم رو ببین
اینجا بدون تو منم
قلبم هنوزم میتپه
اما چه سرده بودنم
اینجا بدون تو منم ، ارکان جمله طوری به هم ریخته که جمله بی معنی شده
اینجا بدون تو تنها هستم شکل صحیح این جمله ست
من بی تومیمونم ولی
این بودن جسم منه
تا بینهایت بعد از این
راه خیالت روشنه
بدون تو فقط جسمم زنده میمونه
و در بیت بعد
تا بینهایت راه خیال تو روشنه
این دو بیت چه ارتباطی به همدیگه دارن؟
من با خیالت دلخوشم
با یاد روزای قدیم
یاد قرارهایی که شد
دستارو به هیشکی ندیم
یاد قرارهایی که شد جمله غلطی هست و شکل درستش به این صورته:
به یاد قرارهایی که گذاشته بودیم
دستارو به هیشکی ندیم معنی نداره
دستامونو به هیشکی ندیم
روایت با عصبانیت و انکار عشق شروع میشه و با سرزنش معشوق ادامه پیدا میکنه و در نهایت با ابراز عشق تموم میشه و به همین دلیل این اثر ناسالم و ضعیف هست
برای خانوم میترا جعفری آرزوی موفقیت دارم و ازشون میخوام حتما قبل از به نقد گذاشتن اثرشون ویرایش و بازنویسی انجام بدن
قطعا خودشون میتونن نقطه ضعف ها رو تشخیص بدن و اصلاح کنن