کج و بیـخود
آرایشی مضحک به چهره ش بود
با چشـم هـایی بـی نهـایـت سـرد
حس کرد چیزی توو دلش لرزید
دستـور یک کـشـتـار صـادر کرد
ار جنگ برمیگشت و زخمی بود
با تـرکشـایی قدّ یـک انـگـشـت
عاشق شد و خـیـلی دراماتـیـک
با یک گلوله عشقشو هم کشت
یک پـادگان سـربـاز راهـی کـرد
توو هر خیابون خون به پا کردن
آوار شد پـوتـینشـون رو عـشق
بـا دسـت خـونـی کـودتـا کـردن
از ابـتـدا ایـن امـپـراطـوری
رو حرفِ یک احمق بنا میشد
دنیا رو خون آلوده تر میکرد
با اعـتـقـاداتـی کـج و بیـخـود
خـائـن ترین سـربازِ چرچیل و
مخـفـی ترین مـامـورِ گـشـتاپو
گاهی به ناپلئون ارادت داشت
گاهی به استالین ، لنین ، مائو
حـتـی از عـشـقـی قـدّ اقـیـانـوس
یک تنگِ بی ماهی به جا میزاشت
ذاتـا خــیــانــتــکــارِ خـوبـی بـود
یک زن که هر شب عذرِ شرعی داشت