قربانی عشق
ی ترسی توو چشمات ، که دارم می بینم
می خوام تا تو هستی ، کنارت بشینم
دلت غصه داره، واست من بمیرم
توو حرفاتو خوردی، سراغت نگیرم
هنوزم توو دنیا، میشه عاشقی کرد
که از توو سینه ، بگیره غم و درد
تو ماه تموم ، هزار ساله ای تو
ی عاشق که عشقش، عزیز مارو
تو رو توو غریبی ، به زنجیر کشیدن
چرا بغض بارون و تو چشمت ندیدن
دلت آسمونی ، پاهات رو زمینه
کسی که رویاش ، یه سرباز روو مینه
می خواس(ت) پر بگیره ، هوای رسیدن
نشستن(د) رو سینه ات پراتو می چیدن
از اون روزگار و از اون حس و حالت
برام جا گذاشتی تو تقویم سالت
همه روز و شبهام شده بی قراری
دارم جون می ذارم توو چشم انتظاری
بهت دل سپردم بهت تکیه کردم
بهت چی رسیده فقط دست سردم
#حسین_خزایی