نسلِ سوخته
تویی همسفرِ فریاد
گم شده در این بیداد
تویی معجزه ی خورشید
که بی وقفه به من تابید
تو یی صدای ساز بارون
به رگ ای من میدی خون
منم ….موجِ پریشون
افسرده. ..و داغون
ندارم بال و باور
ندارم گلِ و خنجر
پرم از زخمای کهنه
در این تاریخ برهنه
منم از یه نسلِ سوخته
به گذشته چشم دوخته
از نسلی رها گشته
هنوز به دنبالِ بهشته