"غریبه"
یه غریبه پاشو توی کفش تو میذاره
یه غریبه که مث شبای من تاریکه
از تموم آرزوهای بزرگم دوره
اما اون فک میکنه به قلب من نزدیکه
نمی دونم چرا از طرز نگاش می ترسم
حتا خنده هاش مث خنده ی تو آروم نیس
خیلی دوس داره باهاش صمیمی باشم اما
حتا تو حرف زدن معمولی با اون روم نیس
دوسه ساله که باهاش روی یه تخت میخوابم
سرشب که میشه چشماشو رو من می بنده
نه توی گذشته هام جایی برای اون هس
نه میشه هیچ جوری چسبوند اونو به آینده
چرا هیشکی مثل تو جا نمیشه تو قلبم؟
چجوری میتونی انقد واسه من تک باشی؟
نه دلم میخواد که جز من کسی همراهت شه
نه دلم میاد که مثل خود من تنها شی
تو کدوم قصه حالا تو قهرمانش هستی؟
به کدوم زن عشق مردونه تو ثابت کردی؟
به منم یاد بده زندگیمو عادی کنم
چجور این قلب بهونه گیرو ساکت کردی؟
یه غریبه پاشو توی کفش تو میذاره
به همه گفته که من عاشقشم… اما نه
گمونم محاله از خاطر من پاکت کرد
تو به یاد خاطراتمون میفتی… یانه؟